دکتر بابک زمانی؛
دیروز یکشنبه بود و بعد از حدود یک سال با بچهها بخش را راند کردیم. در طول سال گذشته بخش مغز و اعصاب تعطیل و مکان فیزیکی آن به بخش کرونا اختصاص یافته بود. نمیدانم به خاطر بیفایدهبودن این عضو و این سیستم است یا چیز دیگر؛ ولی همواره در بحرانها اول از همه بخش مغز و اعصاب را تعطیل میکنند. زمان جنگ هم همینطور بود. راند بخش یکی از اصیلترین و تاریخیترین آیینها در یک بیمارستان آموزشی است؛ هرچه مکتب آموزشی در آن بیمارستان دیرپاتر، راندها هم منظمتر و پربارتر. راند بخش مصداق و نمونهای است از کاربست عقل جمعی در عمل! همه پزشکان و گاه پرستاران بر بالین تکتک بیماران بستری حاضر میشوند و راند میکنند؛ یعنی دور میزنند و مسائل بیمار را از همه جوانب بررسی میکنند.
همه از طرف مسئول راند درباره هر تصمیمی مورد سؤال قرار میگیرند و همه تشویق میشوند سؤال کنند. محفوظات به محک تجربه تبدیل به مهارت میشوند. جمع پرسشگر و در حال تفکر عملی، به نتایجی دست مییابد که راهی جز این روش برای آن متصور نیست. مسئول راند باید همه گروهها را در نظر داشته باشد، بهویژه دانشجویان را که سؤال از آنها و سؤالخواستن از آنها نگاهی از بیرون، نگاهی کلیتر به موضوع میاندازد. بدون این نگاه ممکن است از فرط درخت جنگل را نبینیم؛ اما بیشترین بهره آموزشی نصیب استاد مسئول راند میشود؛ چراکه بارها و بارها مجبور میشود آنچه را پیشتر تصور میکرده میداند، بر زبان بیاورد و ازآنجاکه دانش بسیاری از ما درباره یک موضوع فقط تا زمانی است که میکوشیم آن را بر زبان آوریم و فقط دانش گفتهشده و به کار بردهشده است که واقعیت دارد، بارها و بارها دانستههایش را به زبان میآورد، محک میزند و تحکیم میکند. همه پزشکان خاطراتی نوستالژیک از راندهای دوران آموزششان دارند؛ خود من نزدیک به نیمقرن پیش وقتی برای اولینبار در یک راند آموزشی در بیمارستان شرکت کردم، بلافاصله استاد مسئول راند با تندی دستور اخراجم را صادر کرد. موضوع فقط آن نبود که آویزِ رسمیتدهنده را بر گردن نداشتم (همان که سالها بعد به نحوست مبتلا شد) احتمالا اگر کفش گنده و شلوار سربازی و روپوش چروک نپوشیده بودم، بیتردید بر آن نکته چشم میپوشیدند. این درس بزرگی بود که آن استاد داخلی به من داد تا در یاد داشته باشم. پزشکی تنها به خاطر سپردن چند دارو و نحوه استفاده از چاقو نیست، مستلزم اصول و آیینهایی است که باید به جا آورد و احترام آن را نگه داشت، همانگونه که در آستانی مقدس با وضو میایستند. در طول بیش از 20 سال گذشته هر هفته یک روز (تقریبا تمام یکشنبهها) بخش را به همراه بچهها راند کردم و تلاش نافرجامم این بود که به رسم و به یاد آن استادان بزرگ این کار را بکنم. در طول یک سال گذشته بار راندهای قضاشده بر دوشم سنگینی میکرد. دیروز دریافتم که تمام امکانات شگفتانگیز دیجیتال کلاسها و جلسات از راه دور یک طرف، یک لحظه حضور و یک نیمنگاه یک طرف. دریافتم چه شور و اشتیاق عظیمی در میان پزشکان جوان درباره آیینهای دیرین وجود داشته است که ما نمیدانستیم. دیروز گویا واریسها همه خوب شده بود، دیگر برای کسی کار غیرمنتظره پیش نمیآمد، در ردیفهای پشت هم کسی در راهرو قدم نمیزد، نهفقط تلگرام و واتسآپ کسی را با خود نمیبرد؛ بلکه همه موبایلها در جیب بود و ما همه تنها و تنها راند میکردیم؛ یعنی سؤال را که همواره اصالت دارد، مطرح میکردیم و پاسخها را که همواره نسبی هستند، از جمع میگرفتیم و به جمع میدادیم. در خاتمه باید پرسید:
– آیا واقعا نمیشد آموزش پزشکی و بیماران غیرکرونا را فدای کرونا نکرد؟
– آیا بحران کرونا میتواند تجربهای باشد برای احساس نیاز به بیمارستانهای فراخ و گشادهدستی که بتوانند بحران را هم دستمایه آموزشی غنیتر قرار دهند؟
– آیا بحران میتواند نیاز به توان مدیریتی مدرنتری را به نمایش بگذارد؟ مدیریت مدرنی که بهجای دستور و برنامهریزی مستقیم برای افراد مجبور و تحت امر، بهویژه دستیاران و نیروهای تحت آموزش با کمترین حقوق و امکانات، بتواند جهتدهی و سیاستگذاری کند تا تمام ناوگان سلامت از خصوصی گرفته تا دولتی و نیمهدولتی همه و همه به طور طبیعی (یعنی با بهرسمیتشناختن تمام قوانین اقتصاد) در جریان بحران به کار گرفته شوند؟